شکم خالی

دیروز عید قربان بود، قربان! غمگینم برای گوسفندانی که دیشب هنگام خلاص شدن، هدف و غایت این مرگ را نمی‌دانستند. و غمگین‌ترم، "از" گوسفندانی که دیروز بودند و امروز هم هستند. گوسفندانی که به تعداد کثیر یافت می‌شوند. آن‌هایی که در خیابان و مترو و پارک و دانشگاه در حال "چرا؟" هستند. کاش گوسفندان واقعی را سر ببریم.

شکم خالی...

در گذر از روزهای زندگی، فواصل کوتاه یا بلندی وجود داره که انسان احساس می‌کنه به حدی از روزمَرِگی رسیده که انگار دیگه هیچ‌وقت قرار نیست اتفاق خاصی توی شکم خالی...

شبا هوا خیلی دوست داشتنی می‌شه. باد می‌وزه و توی موها می‌پیچه. صدای باد توی گوشم صدای کمانچه‌ی آقای کلهر رو میده. اینقدر حالم خوبه توی این وضعیت هوا که اگه حتی پسر هم بهم پیشنهاد ازدواج بده رد نمی‌کنم :))

شکم خالی...

امروز در تلوزیون بخش‌هایی از صحبت‌های آقای ظریف و آقای رشیدپور را تماشا کردم. رفته بودم یک بسته سیگار بگیرم که چشمم به تلوزیون داخل مارکت افتاد که در شکم خالی...

خیلی زشت است که به دیگران الکی بگوییم "من اِلَم و بِلَم و اَسِمبلَم" اما در هنگام عمل پیدایمان نشود. یا عملگرا شویم، یا قول بیخودی ندهیم.

شکم خالی...

حتی لازم نبود اندکی صورتم را به سمتت بچرخانم تا بفهمم به من زل زده‌ای. سنگینی نگاهت را بر خودم حس می‌کردم. چقدر دلت می‌خواست که رویم را برگردانم تا بت شکم خالی...

یه مواقعی، آدم توی شرایطی هست که هر اتفاقی بیفته به مذاقش خوش میاد. حتی اگه اون اتفاق هیچ وقت براش جذاب نبوده. مثلا: همیشه از صدای اذون بدت میومده ولی شکم خالی...

مردی که شکم نداشته باشه مرد نیست!

(مردی گفت که شکم داشت)

شکم خالی...

"اوضاع قیریش در قاش ماشه"

مدیر گفت. کارمندان به اشتباه لفظی مدیر نخندیدند. همه به نشانه‌ی تائید سر تکان دادند

شکم خالی...

- بیا چیپس بخور.

+ چیپس؟ سر صبح با شکم خالی کی چیپس می‌خوره؟

- خب نخور.

(یک ساعت بعد)

+ چیپست کجاست بده بخورم.

- بیا بخور. مگه شکمت خالی نیس؟

+ شکمم خالی هست ولی دیگه سر صبح نیست.

(اکثرمون اصلا صورت مساله رو متوجه نشدیم :))) )

شکم خالی...